دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 60 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان منجوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز که در 17500 گزی خداآفرین و 18500 گزی شوسۀ اهر به کلیبر واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 60 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان بخش حومه شهرستان ایرانشهر که در 4000گزی جنوب ایرانشهر و 3000 گزی شوسۀ ایرانشهر به بمپور واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 1000 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، خرما، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بخش حومه شهرستان ایرانشهر که در 4000گزی جنوب ایرانشهر و 3000 گزی شوسۀ ایرانشهر به بمپور واقع شده است. هوای آن گرم مالاریایی و سکنه اش 1000 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، خرما، ذرت، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام یکی از دهستانهای بخش بروجن شهرکرد که در باختر شهرکردواقع شده و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان آیدغمش و دهستان لار، از جنوب به رشته ارتفاعات دره دیز و جبزو (که خطالرأس آنها حد طبیعی این دهستان با دهستان خان میرزا است). از خاور به دهستان سمیرم بالا و از باختر به دهستان کیار و دهستان پشتکوه. در این دهستان دو رشته ارتفاع وجود دارد که درجهت جنوب خاوری و شمال باختری کشیده شده است: 1- رشته ارتفاعات بیدکان در حد جنوب خاوری و شمال باختری دهستان واقع شده که بلندترین قلۀ آن به ارتفاع 2640 متر است. تنگ دزدان در انتهای جنوب خاوری و تنگ بیدکان قرار دارد و گردنۀ رنگرزی در جنوب باختری مابین رشته ارتفاع کوه بیدکان در وسط این رشته واقع شده، گردنۀ رخ در انتهای باختری و گردنۀ انجیره در ده کلیومتری باختر تنگ بیدکان و کوه رنگرزی واقع شده که جادۀ قهفرخ به سفیددشت از این راه میگذرد. 2- رشته ارتفاعات دره دیز و بلداجی و گندمان در امتداد هم درحد جنوب خاوری به باختر این دهستان کشیده شده، گردنه های مهم این رشته ارتفاعات در داخلۀ دهستان گردنۀحلوائی که راه ماشین رو بروجن به گندمان از این گردنه میگذرد و گردنۀ آئیرنه که راه فرادمبه به بلداجی از آن میگذرد و رود خانه چقاخور در وسط این دهستان جریان دارد. هوای آن سرد معتدل است و زمستان سرد دارد. آب قراء آن از چشمه و قنات و رود خانه محلی تأمین میشود. محصول عمده دهستان غلات، حبوبات و صنایع محلی دستی جاجیم و قالی بافی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه ماشین رو بروجن به چقاخور در جهت خاوری -باختری از وسط این دهستان میگذرد و بقیۀ قراء دهستان به وسیلۀ راههای ارابه رو به هم مربوط می شود و درفصل خشکی به بعضی از قراء اتومبیل میتوان برد. این دهستان از 37 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده که جمعیت آن 32961 نفر است. زبان اهالی فارسی و لری است به جزقریۀ ماماکا که ارمنی نشین میباشد. قراء مهم دهستان عبارتند از لردگان (مرکز دهستان) ، آورگان بلدجی، فردانبه و سفیددشت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
نام یکی از دهستانهای بخش بروجن شهرکرد که در باختر شهرکردواقع شده و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از شمال به دهستان آیدغمش و دهستان لار، از جنوب به رشته ارتفاعات دره دیز و جبزو (که خطالرأس آنها حد طبیعی این دهستان با دهستان خان میرزا است). از خاور به دهستان سمیرم بالا و از باختر به دهستان کیار و دهستان پشتکوه. در این دهستان دو رشته ارتفاع وجود دارد که درجهت جنوب خاوری و شمال باختری کشیده شده است: 1- رشته ارتفاعات بیدکان در حد جنوب خاوری و شمال باختری دهستان واقع شده که بلندترین قلۀ آن به ارتفاع 2640 متر است. تنگ دزدان در انتهای جنوب خاوری و تنگ بیدکان قرار دارد و گردنۀ رنگرزی در جنوب باختری مابین رشته ارتفاع کوه بیدکان در وسط این رشته واقع شده، گردنۀ رخ در انتهای باختری و گردنۀ انجیره در ده کلیومتری باختر تنگ بیدکان و کوه رنگرزی واقع شده که جادۀ قهفرخ به سفیددشت از این راه میگذرد. 2- رشته ارتفاعات دره دیز و بلداجی و گندمان در امتداد هم درحد جنوب خاوری به باختر این دهستان کشیده شده، گردنه های مهم این رشته ارتفاعات در داخلۀ دهستان گردنۀحلوائی که راه ماشین رو بروجن به گندمان از این گردنه میگذرد و گردنۀ آئیرنه که راه فرادمبه به بلداجی از آن میگذرد و رود خانه چقاخور در وسط این دهستان جریان دارد. هوای آن سرد معتدل است و زمستان سرد دارد. آب قراء آن از چشمه و قنات و رود خانه محلی تأمین میشود. محصول عمده دهستان غلات، حبوبات و صنایع محلی دستی جاجیم و قالی بافی و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه ماشین رو بروجن به چقاخور در جهت خاوری -باختری از وسط این دهستان میگذرد و بقیۀ قراء دهستان به وسیلۀ راههای ارابه رو به هم مربوط می شود و درفصل خشکی به بعضی از قراء اتومبیل میتوان برد. این دهستان از 37 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل شده که جمعیت آن 32961 نفر است. زبان اهالی فارسی و لری است به جزقریۀ ماماکا که ارمنی نشین میباشد. قراء مهم دهستان عبارتند از لردگان (مرکز دهستان) ، آورگان بلدجی، فردانبه و سفیددشت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان) (آنندراج). هریسه. (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل و جان افکار. بسحاق اطعمه
آش گندم را گویند که حلیم باشد. (برهان) (آنندراج). هریسه. (ناظم الاطباء) : شوربا چند خوری دست به گندم با زن که حلیم است برای دل و جان افکار. بسحاق اطعمه
تیره گندمیان یا غلات، یکی از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه و شمارۀ جنسهای آن متجاوز از 3500 است. غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و تمام رستنی هایی که معمولاً آنها را علف میگویند و در چمنزارها به حالت طبیعی میرویند ازاین تیره محسوب می شوند و در تمام مناطق سطح زمین میتوان آنها را یافت. گندم یکی از نمونه های کامل این تیره و دارای علائم ذیل است: ساقۀ آن میان تهی و بندبند است و آن را سوفار می گویند و در هر بند آن برگی است که به غلافی مانند لوله متصل شده و این غلاف تمام فاصله مابین دو بند را می پوشاند و از طرف مقابل برگ شکافی دارد. ریشه های آنها نازک و افشان است و اگر ساقه ای از آنها مجاور زمین قرار گیرد از آن نیز چندین دسته ریشه افشان خارج شده در خاک فرومی رود. گلهای گندم بر شاخه هایی که هر یک سه یا چهار گل دارد قرار گرفته و آنها را سنبلک می نامند و سنبلکها یک سنبلۀ بزرگتر میسازند که آن را سنبلۀ مرکب خوانند. هر سنبلک گندم دارای یک ساقۀ مرکزی است که بر روی آن سه یا چهار گل است. در پای هر ساقک سنبلک از راست و چپ دو فلس است که آن را زبان گویند و این دو زبان در انتهای خود دندانه هایی دارند. در پای هر دم گل نیز فلس کوچکتر است که زبانک نامیده میشود و در بغل هر گل نیز فلس کوچکتر از آن است که زبانچه خوانده میشود، این فلسها به جای پوشش گل گندم هستند. در بالای هر دم گل قسمتهای زایای آن که عبارت است از سه پرچم و یک تخمدان قرار گرفته که در بالای آن یک خامه دوشاخۀ شانه مانند است. همین که آمیزش انجام گیرد زبان و زبانک زرد میشود و پرچمها که بساک آنها سنگین است پژمرده شده وتخمدان مبدل به گندمه ای می شود که آلبومن نشاسته ای دارد و دیوارۀ تخمدان به تخمک آن چسبیده است. چون دانۀ گندم خرد شود آلبومن نشاسته ای آن آرد و پوستۀ برون بر آن سبوس را تشکیل می دهند. از آنچه گفته شد چنین استنباط میشود که گندمیان گلهای بسیار ساده ای دارند که نزدیک زبانک آن را فرامیگیرند و زبانچه ای نزدیک دانۀ آن است. تشخیص انواع گندمیان از روی وضع زبان و زبانک و زبانچه است. انواع این تیره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: اول غلات که آنها را آرد می کنند و بعضی آنها را مانند برنج آرد نکرده به مصرف می رسانند. دوم گندمیان علوفه که به مصرف غذای چارپایان میرسد. سوم گندمیان صنعتی. اول دستۀ غلات، انوع آن از این قرار است. 1- گندم 2- جو 3- دیوک 4- دوسر 5 -برنج 6- ذرت 7- ارزن. دوم گندمیان علوفه، انواع آنها بسیار زیاد و مهمترین آنها چمن است که جنسهای زیاد دارد. سوم گندمیان صنعتی، مهمترین انواع این دسته عبارتند از: 1- نیشکر 2- خیزران 3- آلفا 4- زرت خوشه 5- گورگیاه. (از گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 297). و رجوع به گندم شود
تیره گندمیان یا غلات، یکی از بزرگترین تیره های نباتات تک لپه و شمارۀ جنسهای آن متجاوز از 3500 است. غلات مختلف مانند گندم و جو و برنج و تمام رستنی هایی که معمولاً آنها را علف میگویند و در چمنزارها به حالت طبیعی میرویند ازاین تیره محسوب می شوند و در تمام مناطق سطح زمین میتوان آنها را یافت. گندم یکی از نمونه های کامل این تیره و دارای علائم ذیل است: ساقۀ آن میان تهی و بندبند است و آن را سوفار می گویند و در هر بند آن برگی است که به غلافی مانند لوله متصل شده و این غلاف تمام فاصله مابین دو بند را می پوشاند و از طرف مقابل برگ شکافی دارد. ریشه های آنها نازک و افشان است و اگر ساقه ای از آنها مجاور زمین قرار گیرد از آن نیز چندین دسته ریشه افشان خارج شده در خاک فرومی رود. گلهای گندم بر شاخه هایی که هر یک سه یا چهار گل دارد قرار گرفته و آنها را سنبلک می نامند و سنبلکها یک سنبلۀ بزرگتر میسازند که آن را سنبلۀ مرکب خوانند. هر سنبلک گندم دارای یک ساقۀ مرکزی است که بر روی آن سه یا چهار گل است. در پای هر ساقک سنبلک از راست و چپ دو فلس است که آن را زبان گویند و این دو زبان در انتهای خود دندانه هایی دارند. در پای هر دم گل نیز فلس کوچکتر است که زبانک نامیده میشود و در بغل هر گل نیز فلس کوچکتر از آن است که زبانچه خوانده میشود، این فلسها به جای پوشش گل گندم هستند. در بالای هر دم گل قسمتهای زایای آن که عبارت است از سه پرچم و یک تخمدان قرار گرفته که در بالای آن یک خامه دوشاخۀ شانه مانند است. همین که آمیزش انجام گیرد زبان و زبانک زرد میشود و پرچمها که بساک آنها سنگین است پژمرده شده وتخمدان مبدل به گندمه ای می شود که آلبومن نشاسته ای دارد و دیوارۀ تخمدان به تخمک آن چسبیده است. چون دانۀ گندم خرد شود آلبومن نشاسته ای آن آرد و پوستۀ برون بر آن سبوس را تشکیل می دهند. از آنچه گفته شد چنین استنباط میشود که گندمیان گلهای بسیار ساده ای دارند که نزدیک زبانک آن را فرامیگیرند و زبانچه ای نزدیک دانۀ آن است. تشخیص انواع گندمیان از روی وضع زبان و زبانک و زبانچه است. انواع این تیره را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: اول غلات که آنها را آرد می کنند و بعضی آنها را مانند برنج آرد نکرده به مصرف می رسانند. دوم گندمیان علوفه که به مصرف غذای چارپایان میرسد. سوم گندمیان صنعتی. اول دستۀ غلات، انوع آن از این قرار است. 1- گندم 2- جو 3- دیوک 4- دوسر 5 -برنج 6- ذرت 7- ارزن. دوم گندمیان علوفه، انواع آنها بسیار زیاد و مهمترین آنها چمن است که جنسهای زیاد دارد. سوم گندمیان صنعتی، مهمترین انواع این دسته عبارتند از: 1- نیشکر 2- خیزران 3- آلفا 4- زرت خوشه 5- گورگیاه. (از گیاه شناسی گل گلاب صص 292- 297). و رجوع به گندم شود
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و جوال بافی است. ساکنان از طایفۀ غیاثوند هستند و زمستانها به کوهستان رودبار میروند. راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین که در 78 هزارگزی شمال ضیأآباد و 15 هزارگزی راه شوسه واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش 100 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و گلیم و جاجیم و جوال بافی است. ساکنان از طایفۀ غیاثوند هستند و زمستانها به کوهستان رودبار میروند. راه ده مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است. آب آن از چشمۀ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات، حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) پنج فرسخ میانۀ شمال و مغرب دیر است (از دهات بلوک دشتی فارس) . (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 212)
دهی است از دهستان هندمینی بخش بدرۀ شهرستان ایلام که در 100000 گزی خاور ایلام وکنار راه مالرو صیمره واقع شده است. هوای آن گرم و سکنه اش 50 تن است. آب آن از چشمۀ بهرام خانی تأمین می شود. محصول آن غلات، حبوب و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5) پنج فرسخ میانۀ شمال و مغرب دیر است (از دهات بلوک دشتی فارس) . (فارسنامۀ ناصری گفتار2 ص 212)
دهی است از دهستان شهرنو میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد که در 47 هزارگزی شمال طیبات و یکهزارگزی جنوب اتومبیل رو طیبات به شهرنو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 722 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان شهرنو میان ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد که در 47 هزارگزی شمال طیبات و یکهزارگزی جنوب اتومبیل رو طیبات به شهرنو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنۀ آن 722 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آن غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ذغالسوزی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان میانکوه بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 36 هزارگزی جنوب اردل و متصل به راه عمومی شلیل به ویلان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 398 تن است. آب آن از چشمه تأمین می شود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ذغالسوزی و صنایع دستی زنان قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
آدم سبزه. ادماء. اسمر. (ناظم الاطباء). املج: دحسم ودحسمان و دحسمانی، مردم گندم گون فربه گرداندام. رجل دحمس، مرد گندم گون درشت فربه. رجل دحامس و دحمسان و دحمسانی ّ، مرد گندمگون درشت فربه. (منتهی الارب) : متوکل.... مردی بود بلندبالا و گندم گون و نیکوروی و سیاه موی و پیوسته ابرو بلندبینی. (ترجمه طبری بلعمی). و به لفظ عرب اندر به لون اسمر بود یعنی گندم گون. (مجمل التواریخ). و مهتری مردی بودگندمگون و نیکوچشم و نیکومحاسن. (مجمل التواریخ). خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. خال مشک از روی گندم گون خاتون عرب عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده. خاقانی. روی گندم گون او بوده تصاویر بهشت آدم از سودای آن گندم پریشان آمده. خاقانی. گندم گون گشته ادیمش چو کاه یافته جودانه چو کیمخت ماه. نظامی. خال مشکین تو برعارض گندم گون دید آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد. سلمان ساوجی. خال مشکین که بدان عارض گندمگون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. ، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)
آدم سبزه. ادْماء. اسمر. (ناظم الاطباء). اَملَج: دُحسُم ودحسمان و دُحسُمانی، مردم گندم گون فربه گرداندام. رجل دَحمَس، مرد گندم گون درشت فربه. رجل دُحامِس و دُحمُسان و دُحمُسانی ّ، مرد گندمگون درشت فربه. (منتهی الارب) : متوکل.... مردی بود بلندبالا و گندم گون و نیکوروی و سیاه موی و پیوسته ابرو بلندبینی. (ترجمه طبری بلعمی). و به لفظ عرب اندر به لون اسمر بود یعنی گندم گون. (مجمل التواریخ). و مهتری مردی بودگندمگون و نیکوچشم و نیکومحاسن. (مجمل التواریخ). خانه چون خلد است و من چون آدمم زیرا مرا حور گندمگون حسنا دادی احسنت ای ملک. خاقانی. خال مشک از روی گندم گون خاتون عرب عاشقان را آرزوبخش و دلستان آمده. خاقانی. روی گندم گون او بوده تصاویر بهشت آدم از سودای آن گندم پریشان آمده. خاقانی. گندم گون گشته ادیمش چو کاه یافته جودانه چو کیمخت ماه. نظامی. خال مشکین تو برعارض گندم گون دید آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد. سلمان ساوجی. خال مشکین که بدان عارض گندمگون است سرّ آن دانه که شد رهزن آدم با اوست. حافظ. ، قهوه ای رنگ. (ناظم الاطباء)
ریاکار و دورو: چون جو و گندم شده خاک آزمای در غم تو ای جو گندم نمای. نظامی. رجوع به گندم نمایی و ترکیب ’گندم نمای جوفروش’ شود. - گندم نمای جوفروش، گندم نما و جوفروش، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما، آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج). ریاکار. دورو: تا گندم نمای جوفروش نباشی. (منتخب قابوسنامه ص 34). نمایم جو و گندم آرم به جای نه چون جوفروشان گندم نمای. نظامی. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. می نماید او وفا و مهر و جوش وآنگه او گندم نما و جوفروش. مولوی. به بازار گندم فروشان گرای که این جوفروش است و گندم نمای. سعدی (بوستان). زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای. سعدی (بوستان). رجوع به گندم نمایی شود
ریاکار و دورو: چون جو و گندم شده خاک آزمای در غم تو ای جو گندم نمای. نظامی. رجوع به گندم نمایی و ترکیب ’گندم نمای جوفروش’ شود. - گندم نمای جوفروش، گندم نما و جوفروش، جوفروش گندم نما، جوفروش و گندم نما، آنکه خویشتن یا چیزی را به ظاهر خوب نماید و درواقع چنان نباشد. (آنندراج). ریاکار. دورو: تا گندم نمای جوفروش نباشی. (منتخب قابوسنامه ص 34). نمایم جو و گندم آرم به جای نه چون جوفروشان گندم نمای. نظامی. تو آن گندم نمای جوفروشی که در گندم جو پوسیده پوشی. نظامی. می نماید او وفا و مهر و جوش وآنگه او گندم نما و جوفروش. مولوی. به بازار گندم فروشان گرای که این جوفروش است و گندم نمای. سعدی (بوستان). زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک و خرمن گدای. سعدی (بوستان). رجوع به گندم نمایی شود
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رود خانه مرک واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 120 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و راه آن مالرو است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. دو محل به فاصله 1000 گز به گندم بان علیا و سفلی مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 15000 گزی شمال خاوری گوزران و کنار باختری رود خانه مرک واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش 120 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیم، لبنیات و شغل اهالی زراعت وگله داری و راه آن مالرو است و در تابستان اتومبیل میتوان برد. دو محل به فاصله 1000 گز به گندم بان علیا و سفلی مشهورند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)